جدول جو
جدول جو

معنی نظام آباد - جستجوی لغت در جدول جو

نظام آباد
(نِ)
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، در 14 هزارگزی شمال رامیان، بر کنار راه فرعی گرگان به گنبد قابوس، در دشت معتدل هوای مرطوبی واقع است و 425 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و توتون سیگار و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و بافتن پارچه های ابریشمی و شال و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
زردلک، دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، در 40هزارگزی جنوب غربی آستانه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات، محصولش بنشن و غلات و پنبه و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَ)
دهی است از دهستان سلطان آباد بخش حومه شهرستان سبزوار، در 62 هزارگزی شمال شرقی سبزوار و 12 هزارگزی سلطان آباد در دامنۀ معتدلی واقعاست و 150 تن سکنه دارد. محصولش غلات و میوه ها و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان خنگشت بخش مرکزی شهرستان آباده در 28 هزارگزی جنوب اقلید، در جلگۀ سردسیری واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. در 12 هزارگزی شمال بردسکن، در ناحیتی کوهستانی و سردسیر واقع است و 437 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان فارغان بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس، در 60 هزارگزی مشرق حاجی آباد در جلگۀ گرمسیری واقع است و 145تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان در 7 هزارگزی جنوب شرقی رزن، در جلگۀ سردسیری واقع است و 1340 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و حبوبات و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان غار بخش ری شهرستان تهران، در 21 هزارگزی جنوب غربی ری و 9 هزارگزی مغرب کهریزک در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 435 تن سکنه دارد، آبش از قنات و سیلاب رود کن، محصولش غلات و صیفی و چغندرقند، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان زنجان در 12 هزارگزی مغرب زنجان، در ناحیۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و سیب زمینی، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیه در 14 هزارگزی مشرق نقده، در جلگه ای باطلاقی معتدل هوائی واقع است و 328تن سکنه دارد. آبش از گدارچای، محصولش غلات و چغندر و توتون و برنج و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان فراهان پائین بخش فرمهین شهرستان اراک در 10 هزارگزی جنوب فرمهین در ناحیۀ کوهستانی سردسیری واقعاست و 2050 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن و پنبه و ارزن و محصولات صیفی، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا. در 44 هزارگزی مشرق فسا، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 143 نفر سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و حبوبات، شغل اهالی زراعت و قالی بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان رودآب بخش فهرج شهرستان بم. در 29 هزارگزی جنوب غربی فهرج، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 505 نفر سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و خرما و حنا و پنبه، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین در 12هزارگزی مغرب قزوین در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و1081 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و نخود سیاه و انگور و بادام، شغل اهالی زراعت و گلیم بافی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه در 16500 گزی شمال شرقی میاندوآب، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 800 تن سکنه دارد. آبش از سیمین رود و زرینه رود، محصولش غلات و چغندر و حبوبات و کشمش، شغل اهالی زراعت و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(ظُ مَ)
در مغرب بیش قلعه و شمال غربی بجنورد
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی است از دهات لواسان کوچک بخش افجۀ شهرستان تهران. درسه هزارگزی جنوب شرقی گلندوک و به فاصله سه هزارگزی راه شوسه در دامنۀ سردسیری قرار دارد. سکنۀ آن 57 نفر است. آبش از رودخانه افجه تأمین می شود. محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت است. در ناظم آباد تپه ای وجود دارد که آثار قدیمه در آن به دست آمده است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 1 ص 221)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز دارای 198 تن سکنه، آب آن از رود کر، محصول آن غلات، برنج و چغندر، شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَُ می یَ)
قریه ای است میان جنوب و مشرق ارسنجان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(نِسْ یِ مَ حَلْ لِ)
دهی است از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان، در 45هزارگزی مغرب نجف آباد در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 309 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و انگور و سیب زمینی و بادام، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، در 27هزارگزی مشرق دامغان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 690 نفر سکنه دارد. آبش از قنات تأمین می شود. محصولش غلات و پسته و حبوبات و پنبه و انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَجْ جا)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس، در 110 هزارگزی شمال طبس و 6 هزارگزی راه دستگردان به یخاب، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و ذرت و پنبه و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان تخت جلگۀ بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور، در 6 هزارگزی شمال فدیشه، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 357 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان. سکنۀ آن 124 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، عسل و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد که در 29هزارگزی باختر الشتر و 22هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه قرار دارد. تپه ماهور و سردسیر است. سکنۀ آن 54 تن شیعه اند که به زبان لکی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رود خانه خیاط تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ظِ)
دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، 40هزارگزی باختر نورآباد: 28هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد بکرمانشاه. دامنه و سردسیر و مالاریائی و دارای 180 تن سکنه است. آب از چشمه ها دارد. محصول آن غلات و تریاک و لبنیات و پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آن سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ شاهیوند بوده زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل، سکنۀ آن 526 تن. آب آن از رود خانه هیرمند. محصول آن غلات، پنبه، لبنیات و شغل اهالی آنجا زراعت، گله داری و گلیم و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ سنجولی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
دهی است از دهستان میان بخش مرکزی شهرستان شوشتر در 13هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 5هزارگزی خاوری راه تابستانی شوشتر به بندقیر کنار باختری رود گرگر. دشت وگرمسیر است و 200 تن سکنۀ شیعۀ فارسی و عربی زبان دارد. آب آن از رود خانه کارون و محصول آنجا غلات، برنج، صیفی، کنجد و شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است از دهستان دامنکوه بخش حومه شهرستان دامغان، واقع در هیجده هزارگزی خاور دامغان و دوهزارگزی جنوب راه شوسه و کنار راه آهن. در جلگه قرار گرفته است. هوایش معتدل و دارای 600 تن سکنه است و آب آن از قنات تأمین میشود. محصولش غلات و پسته و پنبه و انگور و حبوب، شغل مردم زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز، در 88 هزارگزی مشرق زرقان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 156 تن سکنه دارد. آبش از قنات محصولش، غلات و چغندر، شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نا آباد
تصویر نا آباد
خراب ویران آباد
فرهنگ لغت هوشیار
به گورستان رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی